شاهزاده من امیرمحمدشاهزاده من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

شیر خوردنت

سلام قنده مامان میدونی چرا بی هوا اومدم تا برات بنویسم؟ داشتم وبلاگه یکی از بچه ها که نی نی شو از شیر گرفته میخوندم.خیلی احساساتش لطیف بود که بی تاثیر تو منم نبود میدونی به چی فک میکنم به اینکه اگه قرار باشه روزی تو هم دیگه شیر نخوری چقد دلم برات تنگ میشه  برای اینکه دقیقه ها تو بغلم بشینی تنگ میشه نگام کنی با اون چشمایه عسلیت تنگ میشه برا اینکه هی نگام کنی و می می به دهن بهم بخندی و شیطونی کنی تنگ میشه نه اصلا وایستا دلم برا گاز گرفتنتم تنگ میشه شبا که بیدارم میکنی و شیر میخوای میگم اییییییییییی خدا کی میخوام یه خوابه آروم داشته باشم اما از امشب میخوام اصلا بیدار بمونم تا لحظه ای شیر دادنت به تعویق نیفته. اصلا میخوا...
23 بهمن 1391

دقدقه های تولدت

سلام جیگر مامان الان که دارم برات مینویسم ساعت 1.36 دقیقه سحر گاهی 14 مرداده 1391 هستشو تو تو خواب ناز بسر میبری. مامانی امشب خیلی دلم گرفته.خیلی ناراحتم. کلی برنامه داشتم برای تولدت.کلی نقشه تو سرم ریخته بودم. کلی برات ریسه و بادکنک و.... گرفته بودم که امشب همه دود شد رفت هوا. وقتی پیشه اقوام یه گوشه دادم میخوام برات تولد بگیرم همه مخالفت کردن که تو که هنوز نمیفهمیو گرفتن تولد برات یه کاره بیخوده. منم خیلی ناراحت شدم.دوست داشتم برات یه تولده توپ میگرفتمو همه رو دعوت میکردم . دیگه حتی نمیخوام خاله و عمع هاتو دعوت کنم. من دوست داشتم کسایی باشن که نی نی هایی همسن خودت داشته باشن پس یا هیچکس یا همه. خیلی ناراحتم از سر شب داغون...
16 بهمن 1391

دل نوشته

سلام جوجویه بلایه من خوبی مامانی چند وقت نتونستم بیام برات بنویسم اما امروز دیگه خداراشکر قسمت شد بیام با شاهزاده ی رویاهام کمی خلوت کنم خوبی؟ خوشی؟ زندگیت بر وفق مرادت هست؟عسل مامان اگه عمری به دنیا داشته باشمو زنده باشم قول میدم نزارم پشه نگاهه چپ بهت کنه.برات بهترینها ر میخوام بزرگ مرده کوچک من   خب اتفاقاته زیادی تو این مدت که ننوشتم بوده از قبیل رفتن مامانی نسرین به شیراز و مشهد  اومدن خاله عاطی به قاین و .... ولی مهمترینشون اینه که شما فرشته کوچوویه من اولین اسمی که به زبون آوردی اسم دایی محمد بود که خیلی همو دوست دارین  ایمقد ملوس دنبالش راه میری و میگی ممد ممد دومین خبر اینکه ...
16 بهمن 1391

اهههههههه روانیم کردی مامان

سلام مامان امروز از دستت عصبانیم خیلی خیلی.اینقد فضولی میکنی که نگو.اذیتم میکنی ریختو پاش میکنی باباتم که لنگه ی خودته تنبل.درسته دوسش دارم اما دلیل نمیشه که هر کار بکنه ناراحت نشم. بخدا از ساعت 11 صبح که بیدار میشم دیگه یه ثانیه هم نمیشینم. اگه برات غذا بیارم جیغغغغغغغ میزنی که ظرف غذا رو میخوای که بدم بریزی رو زمین.اگه میوه بیارم دلت میخواد مشت کنیشو ازش پوره درست کنی.اگه اسباب بازیاتو جمع کنم زودی میری همه ر  باز ولو میکنی کف اطاق اگه اگه اگه اگه ......... اما همه ی این عصبانیتا تا وقتیه که بیداری.وقتی میخوابی و نگات میکنم میبینم چه آروم خوابیدی چه آروم داری مثه ماهیا تو خواب مثلا شیر میخوری انگار هیچ...
16 بهمن 1391

بازی من و تو

سلام جیگر باهوش مامان هفته پیش داشت یه برنامه از یه شبکه تلوزیونی پخش میشد و مخصو شما فرشته کوچولوهای ناز بود و موضوعش این بود که کودکان تو هر سنی چه کاری انجام میدن. من یکی ازون بازیا رو با شما انجام دادم و شما باهوش من تو 9 ماه موفق شدی بازی 15 ماه رو انام بدی. فدات بشم باهوش مامان.فقط اگه یکم کمتر غر بزنی که همتا نداری هرچند الانم نداری فدات شم.عروسک مامان عاشقتم.بازی به شرح زیر بود. اینکه کودک باید وقتی یه چیزی در سطح بالاتری از دسترسیش قرار میگیره به ذهنش بکشه که بره از یه تکیه گاهی بالا و اونو برداره. منم پوش دوربینو دادم اول دستت تا لمسش کنی.   بعد ازت گرفتمشو گذاشتمش بالای مبل   بعد تو چ...
16 بهمن 1391

گردش آخر هفته

سلام سیاه چشمون مامان امروز صبح رفتیم پارک بیرون شهر گردش.خیلی بهمون خوش گذشت و شما حسابی طبق معمول حالیدی.اولش یه ذره خوابت میامد و یه نیم ساعتی خوابیدی.تویه راهم اصلا اذیت نکردیو ساکت سرجات نشستی. بعد که بیدار شدی برا ت سرلاک درستیدمم عززیزه مامانو شما سرلاکاتو کامل و تا ته خوردی.داشتم از تعجب مییمردهم که اونجوری دهنتو باز میکردی تا من قاشقو بزارم تو دهنت پسرکم.البته شما هر وقت از خونه میریم بیرون اشتهات باز میشه.فدات شم  امیر محمده مامان.تمامه زندگیه مامان دوست دارم خیلی خیلی دوست دارم.ببخش که منو بی مقدمه میگم دوست دارم  بی قافیه بی ..... فقط همینو میدونم که در هر موقعیتی دوست دارم بگم دوست دارم.دوست دارم دوست دارم...
16 بهمن 1391

بدون عنوان

سلام جیگر مامانی ذیروز پری روز با خاله الهامو مامانی رفتیم پارک بانوان. شما اونجا خیلی ذوق کرده بودیو برای اولین بار سوار سرسره شدی. فدات بشم پسرکم خیلی بهت خوش گذشتو اونجا کلی حال کردی.فقط حیف که کالسکتو نبرده بودم اگه میبردم حتما خیلی بیشتر بهت خوش میگذشت.کل غذاتو خوردیو با مامانی خندیدی. عسل مامان همیشه بخندو با خنده هات شادیو به من بده
16 بهمن 1391
1